جدول جو
جدول جو

معنی خور مور - جستجوی لغت در جدول جو

خور مور
خبر
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شورمور
تصویر شورمور
مورچۀ ریز و ضعیف، مورچۀ خرد، حقیر، ضعیف، درمانده، ناتوان، شور، غوغا، آشوب
فرهنگ فارسی عمید
حالتی که پیش از بروز تب و لرز عارض می شود و شخص احساس سرما و خارش پوست بدن می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خاور دور
تصویر خاور دور
در علم جغرافیا کشورهای شرقی آسیا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شورومور
تصویر شورومور
شورمور، مورچۀ ریز و ضعیف، مورچۀ خرد، حقیر، ضعیف، درمانده، ناتوان، شور، غوغا، آشوب
فرهنگ فارسی عمید
بیشمار و کثیر و انبوه و غلبه،
- ایل وور وور، گروه بیشمار: مثل ایل وور وور ریختند و غارت و چپاول کردند
لغت نامه دهخدا
(خُ پَ سَ)
عرق آور، معرّق. (ناظم الاطباء) (یادداشت مؤلف) : هش، اسب بسیار خوی آور. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(خوَشْ / خُشْ)
دهی است از دهستان دشمن زیاری بخش فهلیان و ممسنی شهرستان کازرون. واقع در جنوب خاوری فهلیان و 8 هزارگزی راه فرعی هرایجان به اردکان. کوهستانی و معتدل. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان لار، واقع در 3هزارگزی جنوب لار کنار راه شوسۀ لار به لنگه، این دهکده در دامنۀ کوه قرار دارد با آب و هوای گرمسیری و 1949 تن سکنه، آب آن از چاه و محصول آن غلات، خرما و سبزی، در آنجا یک باب دبستان وجود دارد، شغل اهالی زراعت و مکاری است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(وَ رِ)
بر کشورهای شرقی آسیا، که عبارت از چین و ژاپن و جزایر همسایۀ آنانند، اطلاق شود
لغت نامه دهخدا
(کِ)
قریه النمل، مأوای موران و جای فراهم آمدن خاک آن
لغت نامه دهخدا
تصویری از لور آور
تصویر لور آور
ظرفی فلزی که در آن روغن و غیره کنند دبه روغن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شور مور
تصویر شور مور
مورچه خرد و ضعیف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هور مون
تصویر هور مون
بر آغاله
فرهنگ لغت هوشیار
غلیواج مرغ گوشت ربا زغن: تیری که هر کجا که یکی پشم توده دید حالی چو کور کور درو آشیان کند. (کمال اسماعیل)، (نرد) (یک یک تک تک) آوردن دو طاس که هر یک یک خال داشته باشد دو تک خال دو کور
فرهنگ لغت هوشیار
نوعی موش که بسیار بدبوی و کریه منظر است و روز ها بیرون نیاید: خدای تعالی موشی بفرستاد که آنرا کور موش خوانند تا آن بند را پاره کرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خود خور
تصویر خود خور
کسی که غضه بسیار می خورد و از غم خوردن ضعیف و نحیف میشود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خبر آور
تصویر خبر آور
نوند پیام آور دخشک آور، گل پیک (گل قاصد) از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زور آور
تصویر زور آور
زورمند نیرومند پهلوان، آنکه با دیگری با زور و جبر رفتار کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خورخور
تصویر خورخور
آوازی که از بینی و گلوگاه بعض مردم خوابیده برآید
فرهنگ لغت هوشیار
حالتی که قبل از تب و لرز عارض شود و آن چنانست که گویی جاروی تر بر پشت شخص کشند و وی احساس سرما سرما کند زنجموره قشعریره. یا مور مور شدن کسی را حالت مور مور دست دادن او را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شورومور
تصویر شورومور
حقیر، ضعیف، شور و غوغا، آشوب
فرهنگ فارسی معین
حالتی که قبل از تب و لرز عارض شود و آن چنان است که گویی جاروی تر بر پشت شخص کشند وی احساس سرما کند
فرهنگ فارسی معین
عرق زا، معرق
فرهنگ واژه مترادف متضاد
نامادری، زن بابا
فرهنگ گویش مازندرانی
گریه کردن، اشک ریختن فراوان همراه با فریاد و ناله، صدای.، باعجله و شتابان
فرهنگ گویش مازندرانی
آگاه باخبر
فرهنگ گویش مازندرانی
پیام آور
فرهنگ گویش مازندرانی
سرگین خوک، مدفوع خوک
فرهنگ گویش مازندرانی
خر مهره
فرهنگ گویش مازندرانی
بالا بالا
فرهنگ گویش مازندرانی
پیام بر، خبررسان، پیام رسان
فرهنگ گویش مازندرانی
خبرآور، آورنده ی پیام
فرهنگ گویش مازندرانی
ریز، دزد دزد
دیکشنری اردو به فارسی